سخنان گزفنون درباره کوروش بزرگ
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
سخنان گزفنون درباره کوروش بزرگ
نوشته شده در شنبه 22 شهريور 1393
بازدید : 485
نویسنده : حسین

هم‌اكنون درمی يابم که جان از پيكرم می‌گسلد ... اگر از ميان شما كسی می‌خواهد

دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود

 

و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسی نبيند، حتی شما فرزندانم.

پس از مرگ بدنم را موميای نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرا در آغوش خاك

پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد . چه افتخاری

برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفن شود.از همه پارسيان و هم‌ پيمانان

بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گويند.

   به واپسين پند من گوش فرا داريد. اگر می‌خواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستان خود نيكی كنيد.  




:: برچسب‌ها: سخنان گزفنون درباره کوروش بزرگ ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
zahra در تاریخ : 1393/6/27/4 - - گفته است :
به سلامتیــــــه گریــــــــه های یواشکـــــــــی"
بغضــــــــی که وسط یه مهمونـــــــــی میاد سراغــــــــت"
آهنگایـــــــــی که سریـــــــع رد میکنــــــــی چون میدونــــــی داغونـــــــــت میکنـــــــــه"
سلامتــــــــی خودم که همه بهــــــــم میگـــــــن بی اعصـــــــــاب، قاطــــــــی چون هیچـــــــــی از زندگیـــــــــم نمیدونـــــــــن..!
مگه من چقد میتونم تحمل کنم؟؟؟!
نبودنتو؟
نداشتنتو؟
ندیدنتو؟
نخواستنتو؟
به سلامتـــــــــــــــــــــــــ ی من ....
منی ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﺩﻟم ﻭﺍﺳـﻪ ﯾﻪ ﺑـﯽ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺗﻨﮕـﻪ ...
منی ﮐﻪ بغضمو ﺟﻠﻮ ﻫﻤــﻪ ﻗﻮﺭﺕ ﻣﯿـﺪم،ﮐﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﮔـﺮﯾــﻪ ﻧﮑﻨـم !!!
منی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺁﻫﻨﮕـﯽ ﮔﻮﺵ ﻣﯿــﺪم، ﻓﻘﻂ ﯾﺎﺩ ﯾـﻪ ﻧــﻔــــﺮ ﻣﯿـﻔﺘم !!!
منی ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﯿﺎم ﺣــﺮﻑ ﺑﺰﻧـم ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨـم ﺳـﺮﯾـﻊ ﻣﯿﮕـم : ﺑﯿــــﺨﯿـــــــــــــــﺎﻝ !
منی ﮐﻪ ﺷــﺒﺎ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺗﻨـﻬﺎﯾــﯽ ﻭ ﺑـﯽ ﺭﻭﯾـﺎ ﺑﻮﺩﻥ،ﻫﺪﻓﻮﻥ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑـم...!!!
منی ﮐﻪ ﺣﺘـﯽ ﺩﯾﮕـﻪ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧـم ﭼﻪ ﻣـﺮﮔمـﻪ ، ﻭ ﭼـﻪ ﺭﯾﺨﺘـﯽ ﺑﺎﯾــﺪ ﺧﻮﺩمو ﺧﺎﻟـﯽ ﮐﻨـم ...

/weblog/file/img/m.jpg
zahra در تاریخ : 1393/6/26/3 - - گفته است :
زندگی سیبی نیست که توانی آن را گاز زنی با پوست
سیب گرچه زیبا
گرچه سرخ
گرچه شیرین
شاید این سیب شیرین باشد ، شاید ترش
شاید سالم
شایدم کرمی در آن میجنبد
زندگی زیبا نیست تا شود آن را به سیبی سرخ تشبیهش کرد
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی ساکن است
زندگی پرواز نیست
زندگی حس دو عاشق نیست که به هم نزدیکند
زندگی آن لحظه است که دو عاشق دورند
دورند و دورند و دور
آن قدر دور که شاید سال ها ، شاید .......
شاید این زندگی پست نگذارد آن ها طعم عشق را بچشند
زندگی دریایی است
ژرف ، مواج ، سیاه
نتوان کرد شنا
زندگی باده و می نیست که تو را آزاد کند از غم ها
زندگی تلخ است ، تلخ
تلخ تلخ مثل زهر
زندگی نردبانی نیست که تو را ببرد تا عرش خدا
زندگی شیبی است که تو را از عرش خدا میکشد در اعماق ، تا ته چاه
زندگی معنایی است بی معنا
مترادف نیست با چیزی ، نیست متضاد
زندگی رویا نیست که زیبا باشد
زندگی کابوس است ، وحشتناک
زندگی جنگل نیست ، سرسبز ، پر گل های قشنگ
زندگی هست کویر ، خشک ، بی آب و علف
من هنوز حیرانم
که چرا این مردم عاشق زندگی اند
عاشق مرگ شوید
عاشق آزادی
مرگ تعبیری است بی همتا مرگ یعنی سیبی سرخ که درونش پیداست
مرگ یعنی مرغان مهاجر که رسیدند به هدف
مرگ یعنی دو عاشق که دور بودند ز هم و رسیدند به هم
مرگ یعنی چشمه ، روشن ، شفاف
مرگ یعنی تضاد
زندگی سیبی نیست که توانی آن را گاز زنی با پوست
زندگی بی معناست ...


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: